شنبه میخوام برم تهران واسه چکاب هم استرس دارم هم نگرانم نمیدونم جواب چی میشه گاهی وقتها خودمو میسپارم دست خدا گاهی وقتها ازش تقاضایی دارم که نمیدونم به صلاحم هست یا نه ....این قلب هم واسه من قلب نمیشه اخرش چی باید باهاش کنار بیام درداش یه جوری باهاش کنار اومدم نمیدونم اگه این داروهای ارام بخش نبود من چی میشم رفتارم چطوری بود هرچند ه چند وقتی هست دوزشون کم کردم هرچند معتاد معتاده هیچ فرقی نمیکنه تفننی باشی یا منقل نشین منم حکایت همون معتادم . دلم خیلی گرفته دلم میخواد یه سفر تفریحی برم سفری که توش همش هیجان باشه جیغ و داد از سر شور بازی باشه دلم میخواد بدوم انقدری که از خستگی توی علفهای خیس بیفتم و بخواب برم... اخ چقدر دلم گفته